معنی میک بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
میک بزوئن
مکیدن
ادامه...
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیم بزوئن
کپک زدن
ادامه...
کپک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لک بزوئن
عمل جماع، از روی لباس خود را به دیگری مالیدن
ادامه...
عمل جماع، از روی لباس خود را به دیگری مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کک بزوئن
برخورد کردن، کوک زدن لباس
ادامه...
برخورد کردن، کوک زدن لباس
فرهنگ گویش مازندرانی
شک بزوئن
عصاره گیری به وسیله برش پوست گیاه و با کمک کارد یا هر چیز
ادامه...
عصاره گیری به وسیله برش پوست گیاه و با کمک کارد یا هر چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
دک بزوئن
بخیه زدن کوک زدن
ادامه...
بخیه زدن کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چک بزوئن
پا گذاشتن، قدم زدن
ادامه...
پا گذاشتن، قدم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جیک بزئن
دم زدن، حرف زدن، صدای جیک جیک جوجه از درون تخم در یکی دو
ادامه...
دم زدن، حرف زدن، صدای جیک جیک جوجه از درون تخم در یکی دو
فرهنگ گویش مازندرانی
ناک بزوئن
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
ادامه...
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
مور بزوئن
مو بر بدن سیخ شدن، نق زدن، اعتراض کردن
ادامه...
مو بر بدن سیخ شدن، نق زدن، اعتراض کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لپک بزوئن
نوعی از نشستن، با کپل روی زمین پهن شدن
ادامه...
نوعی از نشستن، با کپل روی زمین پهن شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک بزوئن
دوخت و دوز کردن با سوزن
ادامه...
دوخت و دوز کردن با سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک بزوئن
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
ادامه...
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیوک بزوئن
نم کشیدن، کفک زدن، زنگ زدن
ادامه...
نم کشیدن، کفک زدن، زنگ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیه بزوئن
باران نرمی که همراه نسیم آید
ادامه...
باران نرمی که همراه نسیم آید
فرهنگ گویش مازندرانی
سرک بزوئن
سرکشی کردن
ادامه...
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مجیک بزوئن
پلک زدن، زمانی به اندازه ی یک چشم به هم زدن
ادامه...
پلک زدن، زمانی به اندازه ی یک چشم به هم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریا بزوئن
جوانه زدن بذر
ادامه...
جوانه زدن بذر
فرهنگ گویش مازندرانی
دمک بزوئن
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
ادامه...
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دمی بزوئن
نفس نفس زدن، دمیدن
ادامه...
نفس نفس زدن، دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ددک بزوئن
جویدن، جهیدن پرنده
ادامه...
جویدن، جهیدن پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
جیک نزوئن
دم بر نیاوردن، ساکت بودن
ادامه...
دم بر نیاوردن، ساکت بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوک بزوئن
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
ادامه...
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چاک بزوئن
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
ادامه...
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر بزوئن
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
ادامه...
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
فرهنگ گویش مازندرانی
تیل بزوئن
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
ادامه...
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
جریک بزوئن
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
ادامه...
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
پینک بزوئن
وصله زدن
ادامه...
وصله زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریک بزوئن
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
ادامه...
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
بوک بزوئن
واژه ای تحقیرآمیز
ادامه...
واژه ای تحقیرآمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
هی بزوئن
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
ادامه...
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی